جدول جو
جدول جو

معنی نفس تنگ - جستجوی لغت در جدول جو

نفس تنگ
کسی که دچار نفس تنگی باشد
تصویری از نفس تنگ
تصویر نفس تنگ
فرهنگ فارسی عمید
نفس تنگ(نَ فَ تَ)
عبارت از زمانی که به یک چشم زدن بگذرد. (آنندراج). یک لحظه. یک چشم به هم زدن. (ناظم الاطباء). کنایه از زمانی است که در یک چشم برهم زدگی بگذرد. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
نفس تنگ
کسی که دچار تنگی نفس باشد، نفس تنگی
تصویری از نفس تنگ
تصویر نفس تنگ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفس تنگی
تصویر نفس تنگی
مرضی که شخص به سبب آن به سختی نفس می کشد، ضیق النفس، نفس تنگ بودن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ فَ تَ)
بیماری ضیق النفس. (ناظم الاطباء). عسرالنفس. تنگی نفس. ضیق النفس. (یادداشت مؤلف). آسم
لغت نامه دهخدا
(دی نِ)
کنایه از صاحب دم و جاندار. (آنندراج از فرهنگ زلیخای جامی). که نفس می زند. که تنفس می کند. که حیات دارد. ذوحیات
لغت نامه دهخدا
تصویری از نفس تنگی
تصویر نفس تنگی
توسک مرضی که مبتلای بدان بسختی نفس میکشد ضیق النفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظر تنگ
تصویر نظر تنگ
ناتوان بین، تنگ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
آسم، ضیق النفس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگدست
فرهنگ گویش مازندرانی